معنی زمین باکره
حل جدول
رمان گابریله دانونزیو
فرهنگ معین
(کِ رِ) [ع. باکره] (ص.) دختر، دوشیزه.
لغت نامه دهخدا
باکره. [ک ِ رَ / رِ] (از ع، ص) دوشیزه. دختر مهرنشکافته. نابسود. (یادداشت مؤلف). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکره شود. || بمجاز دست نخورده. پاک. پاکیزه:
چون دست و پای پاک نبینمت جان و دل
این هردو پاک بینم و آن هر دو باکره.
ناصرخسرو.
فرهنگ واژههای فارسی سره
پوپک، دوشیزه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بتول، بکر، دختر، دوشیزه، عذرا، ناسفته،
(متضاد) بیوه، زن
فارسی به عربی
فارسی به ایتالیایی
vergine
فرهنگ عمید
دختری که هنوز شوهر نکرده، دوشیزه،
کلمات بیگانه به فارسی
دوشیزه
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به آلمانی
ترکی به فارسی
زمین
معادل ابجد
335